کار زینب هم گذشت از خواهری کرد در حق برادر مادری
زینب ای شیرازه ام الکتاب ای به کام تو زبان بوتراب
ای بیانت سر به سر طوفان خشم نوح می دوزدبه توفان توچشم
در کلامت هیبت شیر خدا در زبانت ذوالفقار مرتضی
خطبه هایت کرد ای اخت ولی راستی را کار شمشیر علی
جان ز تن ها برده ای از اسکتوا ای تو روح آیه لا تقنطوا
چون شنید آوای خشمت را جرس شد تهی از خویش و افتاد از نفس
باز گو ای جان شیرین علی داستان درد دیرین علی
از همان نخلی که از پا اوفتاد خون پاکش نخل دین را آب داد
راز دل را با زبان آه گفت دردهایش را به گوش چاه گفت
باز گو کن قصه مسمار را ماجرای آن در ودیوار را
از بهار واز خزان او بگو از مزار بی نشان او بگو
زینب ای شمع تمام افروخته یادگار خیمه های سوخته
باز گو از کربلای دردها قصه نامردها و مردها
باز گو از نخل های سوخته نخل های سر به سر افروخته
باز گو از کام خشک مشک ها گریه ها وناله ها و اشکها
از فرات وبی قراری های آب رود رود و اشکبار های آب
باز گو از مجلس شوم یزید و آن تلاوتهای قرآن مجید
باز گو از آن سر پر خاک وخون لاله رنگ و لاله فام ولاله گون
ماجرای آن سر خونین دهان وآن لب پرخون به چوب خیزران
با دل تنگ تو این غمها چه کرد دردها و داغ و ماتم ها چه کرد
فاطمه گر تو علی را همسری وز شرافت مصطفی را مادری
کار زینب هم گذشت از خواهری کرد در حق برادر مادری
چون تو در دامان که دختر پرورد کی صدف این گونه گوهر پرورد
نظرات شما عزیزان: